پشت دیوار یاد   2010-01-23 02:28:15

آن روزهایی که من پنهان‌کردم‌شان پشت آن دیواریاد، یکی‌یکی ازهمانجا سرک‌می‌کشند و با یک‌جور شیطنت به‌سبک ‌خودشان، آرام‌آرام پا میگذارند در هستی‌خیالم و بالا‌میروند از نردبان‌درک این لحظه و مینشینند پشت پنجره تماشایم وزل‌میزنند با سماجت به‌لحظه‌هایم و مرا غرق آفتابشان میکنند، تا جایی که گرم میشود تمام مویرگ های‌خیال و گل‌میاندازد گونه‌های‌یاد و میروم در خلسه!!! و میدانم آن یکی که مرا صدامیزند از درون همان آیینه‌ای که روزی زندانیش بودم، نشسته‌است در همان بلندی که بلندتر از آن‌را فقط وفقط درخواب‌دیده‌ام. آری درخواب بود فقط. آنجا که صدا مثل باد درجریان بود و می‌وزید آهسته و آهسته لابلای شاخه‌های درخت گیلاس باغچه‌ی همسایه.
تا طپش‌های جنون رفته‌بودیم و چشمه‌ای نیافته‌بودیم و تشنه‌بودیم، تا مرزدیوانگی تشنه‌بودیم، من و‌آن‌من خواب‌آلوده، پریشان، ملول... وناگهان همان رعد را درخواب دیدیم که سوزاندمان، مرا وآن دیگری را که من بودم باز،درخواب.
آن روزها دیگر پنهان‌نمیشوند، آن روزها درعمق‌شب هم آفتابی‌اند و آن روزها با من به بستر میروندوبامن خواب پرواز می‌بینند وبا من برمی‌خیزند و پامیگذارند دوباره درهمان کوچه‌ی‌عاشق با یادهایش، بادبادکهایش و زمزمه‌ی آن ترانه که بر لبهایمان بود. زمزمه‌ی آن ترانه!!!



dust  2010-01-23 23:05:57
che ziba. ba yadhayash. ba badbadakhayash. raftam be kooche be haman kooche


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات